بررسی مذهب حق از دیدگاه قرآن،عقل وسنت نبوی

مذهب حق؛ تنها راه نجات یا انتخابی میان فرقه‌ها؟

 

در طول تاریخ اسلام، یکی از مسائل بنیادینی که همواره ذهن مسلمانان راست‌جوی حقیقت‌طلب را به خود مشغول داشته، شناخت «مذهب حق» و تمسک به «دین کامل» بوده است؛ چرا که از دیدگاه قرآن کریم و سنت پیامبر اعظم صلی‌الله‌علیه‌وآله، هدایت واقعی و رستگاری ابدی تنها در گرو پیروی از راه درست و اجتناب از انحرافات اعتقادی است.بر همین اساس، نه تنها گفت‌وگو و بررسی عالمانه میان پیروان مذاهب مختلف اسلامی امری ناپسند نیست، بلکه در شرایطی خاص، یک واجب الهی و نوعی   امر به معروف و نهی ازمنکر به شمار می‌آید.

اینجانب به عنوان بنده‌ای کوچک در پیشگاه خداوند، در انجام این وظیفه شرعی و اخلاقی، بر خود لازم دیدم تا نکاتی را با نیت خیرخواهی و روشنگری بیان کنم؛ نه برای تحقیردیگران یا ایجاد تفرقه، بلکه برای آن‌که مسیر حقیقت روشن‌تر گردد و اهل انصاف با مراجعه به قرآن، حدیث و عقل، آگاهانه‌تر در انتخاب مسیر خویش بکوشند.
بدیهی است که هدف این نوشتار، مباحثه‌ای علمی و محترمانه است که در آن تعصب جای خود را به تحقیق، انصاف، و طلب هدایت دهد، همان‌گونه که بزرگان دین، از جمله امام خمینی (رحمه‌الله‌علیه) نیز بر لزوم چنین گفتمان‌هایی برای رسیدن به وحدت حقیقی و شناخت واقعیت تأکید داشتند.

آیا همه ادیان نزد خدا پذیرفته می‌شوند؟ پاسخ قرآن چیست؟

 مباحثه شیعه و سنی و یا اسلام باادیان دیگر واجب الهی است.

همان طور که نماز باطل یا ناقص را در روز قیامت خداوند از انسان قبول نمی کند دین باطل مثل یهود و مسیح و ادیان دیگر و یا دین ناقص مثل مذهب سنی را از انسان قبول نمی کند و انسان اگر در دین باطل یا ناقص بمیرد اهل دوزخ می شود و تمام عبادات او نماز و روزه و غیره چون در دین ناقص یا باطل انجام داده باطل می شود .

 دلیل حرفهایم آیات قرآن است که فرموده تا قبل از اسلام دین یهود و مسیج را قبول می کرده ولی از زمان پیامبر که دین اسلام آمده هیچ دینی را قبول نمی کند و باید همه مسلمان شوند آن هم مسلمان کامل ( الیوم اکلمت لکم دینکم) و زمانی دین کامل می شود که مذهب درست باشد و پیامبر هم فرموده بعد از فوت من اُمت من به 73 فرقه تقسیم می شوند که از میان آن همه فرقه تنها یک فرقه اهل نجات است و بقیه در دوزخند( ستفرق امتی علی ثلاثه و سبعین فرقه واحده منها ناجیه و الباقی فی نار) بعد چند نفر پرسیدند گروهی که اهل نجاتند کدام است؟ پیامبر اشاره به علی کرد و فرمود کسانی که پیرو علی (ع) هستند.

یعنی شیعه ها و نیز فرموده که در قیامت از هر 1000 نفر یک نفر به بهشت و بقیه به دوزخ می روند به خاطر همین است پس از این آیات قرآن و احادیث و حتی دلیل عقلی معلوم می شود که مباحثه اسلام با ادیان دیگر و حتی مباحثه شیعه و سنی واجب الهی است و امام خمینی رحمت ا… علیه هم بعنوان مرجع تقلید که اینها را می دانسته هرگز نگفته مباحثه شیعه و سنی ممنوعه بلکه فرموده شیعه و سنی باید مشکلات دینی شان را حل کنند و تعصب را کنار بگذارند و مباحثه کنند تا مذهب حق را انتخاب کنند و روز قیامت نزد خدا مسئول نباشند ولی اگر در طول مباحثه تعصب نشان دهند و دعوا درست شود در اینجا مباحثه نکنند ولی آن شخص که سبب ناراحتی و قطع مباحثه شده که حقیقت مشخص نشده در روز قیامت در نزد خدا مسئول است و اهل دوزخ و عباداتش قبول نیست پس بیایید بخاطر تعصب خودمان را اهل دوزخ نکنیم هر چند که در ذیل مباحثه ظاهرا جسارت به مذهب یکدیگر می شود ولی چون این جسارت از روی قصد و سوء نیت بد نیست و گاهی خود بخود در موقع مباحثه جسارت به مذهب یکدیگر می شود باید نحمل کنیم و تعصب نشان ندهیم تا حق را بفهمیم این بهتر است از اینکه به خاطر تعصب مباحثه نکنیم و روز قیامت اهل دوزخ شویم .

 

چرا شناخت مذهب حق ضروری است؟

امام خمینی رحمت ا… علیه هم بعنوان مرجع تقلید که اینها را می دانسته هرگز نگفته مباحثه شیعه و سنی ممنوعه بلکه فرموده اند:

 شیعه و سنی باید مشکلات دینی شان را حل کنند و تعصب را کنار بگذارند و مباحثه کنند تا مذهب حق را انتخاب کنند و روز قیامت نزد خدا مسئول نباشند.

اگر در طول مباحثه تعصب نشان دهند و دعوا درست شود در اینجا مباحثه نکنند ولی آن شخص که سبب ناراحتی و قطع مباحثه شده که حقیقت مشخص نشده در روز قیامت در نزد خدا مسئول است و اهل دوزخ و عباداتش قبول نیست پس بیایید بخاطر تعصب خودمان را اهل دوزخ نکنیم.

 هر چند که در ذیل مباحثه ظاهرا جسارت به مذهب یکدیگر می شود ولی چون این جسارت از روی قصد و سوء نیت بد نیست و گاهی خود بخود در موقع مباحثه جسارت به مذهب یکدیگر می شود باید نحمل کنیم و تعصب نشان ندهیم تا حق را بفهمیم این بهتر است از اینکه به خاطر تعصب مباحثه نکنیم و روز قیامت اهل دوزخ شویم.

 اینجانب بنده حقیر خداوند که این مطالب را برایتان می نویسم بخاطر این است که نکاتی را که می دانم برایتان بگویم تا روز قیامت در نزد خدا مسئول نباشم و اگر ظاهرا جسارت به مذهب سنی کرده ام از شما قبلا عذرخواهی می کنم و مرا معذور بدارید که این کارم عمل به تکلیف الهی و امر به معروف و نهی از منکر است.

 مثل پیامبر که بنا به دستور شرعی با کافران مباحثه می کرد و به بتهای کافران که خدایان آنها بودند به ناچار و ظاهرا جسارت می کرد و آنها را هدایت می کرد ولی آنان تعصب نشان می دادند و مباحثه نمی کردند و اهل دوزخ شدند پس بر خلاف آنان نباید بخاطر تعصب و جسارتهای ظاهری مباحثه را قطع کنیم و روز قیامت اهل دوزخ و عبادات ما باطل شود.

وظیفه علما و مردم در انتخاب مذهب حق

 پس شما مطالب مرا بخوانید و بعد در مورد آنها فکر و با علمای دیگرتان و حتی مردم عادی و علما و روحانیون شیعه و سنی مشورت کنید بعد خود بخود می فهمید که حق با کدام مذهب است در صورتی که شما مطالب مرا تا آخر بخوانید و با علمای دیگر شیعه در صورت نیاز مشورت کنید و همه تلاش خود را بکار ببرید دیگر در نزد خداوند مسئول نیستید چه مذهب حق را بفهمید و چه نفهمید.

زیرا که تلاش خود را کرده اید و خدا دیگر در قیامت به شما کار ندارد و همان مذهب حق یا باطل را از شما قبول می کند ( لایکلف ا… نفساً الا وسعها) البته اگر مذهب حق را فهمیدید واجب است که دیگران را هم هدایت کنید و حرفهای مرا که می نویسم به آنها برسانید.

حتی به علمای خارج از کشور که فکر کنم در دانشگاه ( الازهر) که در مصر هستند و یا علمای جاهای دیگر در داخل یا خارج از کشور چون این واجب الهی است که باید وظیفه خودمان را انجام دهیم چه آنان حرفهای ما را قبول کنند و چه نکنند مانند پیامبران که مردم را هدایت می کردند و حرفهای خود را می زدند بعد هر که ایمان آورد و هر که نیاورد دیگر خودش می دانست و حسابش با خدا در قیامت است .

چهار ادله قرآنی و روایی بر حقانیت شیعه

  • همه ما باید حرف خدا را قبول کنیم و خداوند در کتابهای آسمانی حضرت موسی و عیسی و غیره که تورات و انجیل و غیره است فرموده در آینده پیامبر خاتم می آید و نشانه هایش را هم ذکر کرده و گفته که تعداد جانشینان و امامان بعد از او 12 نفرند و اگر حتی اسم امامان را هم در آنها ذکر نکرده باشد حداقل تعدادشان را 12 نفر گفته است..

 این 12 نفر با 12 امام شیعه مطابق است(علی و حسن و حسین و سجاد و باقر و صادق و موسی و رضا و جواد و هادی و حسن و مهدی) نه با خلفای سنی که 4 نفرند ( ابوبکر و عمر وعثمان و علی) و اگر فرض را بگذاریم که امامان شیعه را هم قبول دارند باید بگویم چون درمذهب سنی امامان شیعه را از جانب خدا نمی دانند و از آنها پیروی و تبعیت نمی کنند آن قبول داشتن فایده ندارد.

 چون مثل امام خمینی و امام خامنه ای از جانب مردم می دانند و دست آخر اگر باز هم فرض را بگذاریم که امامان شیعه را قبول دارند در این صورت باید بگوییم که تعداد خلفا و امامان سنی ها یا(4 نفرند یا 15 نفر) که باز هم با 12 امام که در تورات و انجیل آمده مطابق نیستند.

 اگر خلفای اموی معاویه و غیره را هم قبول داشته باشند می شوند حدود 20 نفر که بازهم با 12 نفری که در تورات و انجیل آمده مطابق نیستند، پس این گفته خدا در کتابهای آسمانی دلیل خوبی است که اثبات می کند حق با شیعه است که تعداد امامانشان با 12 نفری که در تورات و انجیل آمده است مطابق است نه مذهب سنی که تعداد امامان و خلفایشان با تورات و انجیل مطابق نیستند (4 یا 15 یا حدود20نفرند)

  • روزی پیامبر در مسجد با چوب روی زمین خطی راست کشید و گفت این راه حق است و با( اهدنا الصراط المستقیم) مطابق است چون راه حق فقط یک راه است نه بیشتر و بعد خطوط دیگر در اطراف خط راست کشید و گفت این خطها راههای شیاطین هستند چون راههای باطل و شیاطین زیادند که از یک راه بیشترند.

حال مذهب شیعه یک فرقه است که12 امام را قبول دارد و یا حداکثر دو فرقه 6 و 12 امامی است، که آن فرقه دیگر 6 امام اول را قبول دارند و 6 امام دیگر را قبول ندارند و خلاصه مذهب شیعه یک یا دو فرقه6 یا 12 امامی است و با راه راست و خط راست که پیامبر کشید و گفت مطابق است.

ولی مذهب سنی 72 فرقه هستند( شافعی و مالکی و حنفی و حمبلی و وهابی و …) پس چون تعداد فرقه های سنی ها زیادند با خط راست و راه راست که مستقیم است مطابق نیستند و باطل هستند و با خطوط دیگر که در اطراف خط راست( پیامبر اسلام) کشید مطابقند که آن خطوط دیگر راههای شیاطین هستند پس این هم دلیل دیگر که اثبات می کند حق با شیعه است.

  • راه دیگرش این است که بعد از پیامبر بفهمیم مردم به طرف چه کسی رفتند مردم عادی بعضی از آنها ریاست طلب و پول طلب بودند و اگر به طرف علی (ع) می آمدند علی به آنها چون شایسته نبودند ریاست و پول مفت و بیت المال را به ناحق نمی داد.

 ولی ابوبکر داد که به طرف او بروند و بعضی دیگر که از مهاجران و اقوام کفار مکه بودند که بدست علی (ع) در غزوات آن کافران کشته شده بودند از علی آن مردم کینه داشتند و معلوم است که به طرف علی نمی آیند و مردم عادی و بی طرف که از علی کینه ندارند و با او دشمن نیستند چون باید به آنها کمک مالی می شد.

 ابوبکر با گرفتن زمین فدک از حضرت زهرا (س) و علی (ع) سبب شد که دست علی خالی و از نظر مالی ضعیف شود و نتواند به مردم کمک کند تا به طرف علی نروند و به طرف ابوبکر بروند که رفتند چون ابوبکر از طریق درآمد فدک و غیره به آنها پول می داد تا به طرف او بروند پس با این وضع رفتن آن مردم عادی و دشمنان علی و ریاست و پول طلبها به طرف ابوبکر دلیل بر این نیست و نمی شود که حق با ابوبکر بوده است.

ما باید به اصحاب معروف پیامبر (سلمان فارسی و ابوذر غفاری و مقداد ابن اسود و بلال حبشی و حذیفه بمانی و عمار یاسر و مالک اشتر و غیره) توجه کنیم که پول طلب و ریاست طلب و دشمن علی(ع) نبودند و بخاطر مال و ریاست دنیا به طرف ناحق نرفتند و طرف حق را انتخاب کردند.

و آخرت خودشان را به دنیا نفروختند بخصوص که پیامبر فرموده ( سلمان منا اهل البیت) یعنی سلمان از ما اهل بیت رسول خداست و اگر در بین مردم عادی ایمان ده درجه باشد سلمان در درجه 10هست و آسمان بر سر کسی سایه نیفکنده که راستگو تر از ابوذر باشد.

 پیداست این اصحاب معروف پیامبر که پیامبر به داشتن ایمان و راست گو بودن آنها گواهی داده و در آن زمان از نزدیک همه چیز و طرف حق و ناحق را دیده بودند هرگز به طرف ناحق نمی روند و اینها به طرف هر کس رفتند او خلیفه واقعی و حق است که هر دو مذهب شیعه و سنی قبول دارند.

 اینها که اصحاب معروف و مهمتر و با ایمان تر از مردم دیگر بودند به طرف علی آمدند نه به طرف ابوبکر و عمر و عثمان و غیره که خلفای اموی و عباسی بودند و یا حداقل یک نفر از اینها باید به طرف ابوبکر و عمر و غیره.. می رفتند پس چرا حداقل یک نفر شان هم به طرف ابوبکر نرفتند و به طرف علی آمدند.

 بخاطر این بود که خود از نزدیک دیده بودند که حق با علی و امامان شیعه است نه با ابوبکر و عمر و عثمان و غیره و حتی محمد فرزند ابوبکر و اسماء زن ابوبکر به طرف ابوبکر نرفتند و به طرف علی آمدند چون می دانستند حق با علی است و به همین خاطر محمد در جنگ جمل به طرف خواهرش عایشه نرفت.

  • بعد از پیامبر دو گروه ( ابوبکر و عمر و عثمان و خلفای اموی و عباسی) و در مقابل آنها امامان شیعه ادعای خلافت و جانشینی پیامبر را کردند و پیداست که یک گروه دروغ و اشتباه گفتند و خلفای ناحق بودند و سبب گمراهی پیروان خود شدند.

 در نتیجه مرتکب گناهان بزرگ شدند و اهل دوزخند و گروه دیگر که طرف مقابلشان بودند از راست و درست ادعای جانشینی بعد از پیامبر را کردند و سبب هدایت پیروان خود شدند و اهل بهشت هستند حال اگر بگوییم که امامان شیعه راست و درست و خلفای شما سه گانه دروغ و اشتباه گفتند حق بودن شیعه ثابت می شود و اگر بر عکس بگوییم خلفای شما راست و درست گفتند و امامان شیعه استغفرالله اشتباه یا دروغ گفتند.

 پس در این صورت چون به خلفای شما که جانشینان بر حق بودند بی جهت با آنان دشمنی و مخالفت کردند و این همه شیعه را از طرف آنان منحرف کردند پس گناه بزرگ مرتکب شدند و باید به دوزخ بروند در حالی که بر عکس هر دو گروه شیعه وسنی می گویند امامان شیعه انسانهای خوب بودند و حتی خداوند در نماز صلوات فرستادن بر آل پیامبر را که امامان شیعه هستند بر همه مسلمانان واجب کرده و پیامبر فرموده ( حسن و حسین) این دو امام شیعه دو جوان از جوانان بهشت هستند و قرآن هم فرموده(انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یُطهرکمُ تَطهیراً ).

 یعنی خداوند اراده کرده که از اهل بیت پیامبر همه ناپاکی های ظاهری و باطنی که گناهان هستند را بردارد و آنان را پاک و معصوم کند و چون (الرجس) حروف( ال) را بکار برده یعنی از همه ناپاکی های ظاهری و باطنی مطلقاً پاکشان کرده (ال) در این جا به معنی کل است.

بخصوص که اگر منظور خداوند تنها ناپاکی های ظاهری است نه ناپاکی های باطنی پس همه ما مسلمانان از ناپاکــی های ظاهر( خون و ادرار و مدفوع و غیره پاکیم) و در این مورد فرقی با اهل بیت پیامبر نداریم در حالی که این آیه مخصوص اهل بیت آمده نه برای مردم عادی و با مردم عادی فرق دارد و فرق آن در ناپاکی های باطنی یعنی گناهان است که آنها را از همه ناپاکی و گناهان باطنی و ظاهری پاک کرده.

 که دیگران را نکرده است چون شایسته پاک شدن در آن حدود نیستند ولی آنان هستند و چون ( عنکم) ضمیر مذکر آورده منظورشان مردان خانه پیامبر که در زمان پیامبر 5 نفر بودند( پیامبر و علی و فاطمه و حسن و حسین) که چون 4 نفرشان مرد و یک نفر زن بودند ضمیر مذکر آورده است، مثل ما که وقتی وارد خانه ای می شویم که 4 نفر مرد و یک نفر زن هستند می گوییم( سلام علیکم ) و بخاطر یک زن نمی گوییم(سلام علیکم و علیک) که بعدها 9 امام دیگر شیعه هم به آنها اضافه شدند و 14 نفر معصوم پاک شدند پس با این حال منظور آیه قرآن که آیه تطهیر است.

مردان خانه پیامبر را گفته نه زنان خانه پیامبر را هر چند که آنان هم اهل خانه و اهل بیت پیامبر بودند و اگر منظورش زنان خانه پیامبر بود باید ضمیر مونت می آورد و می فرمود ( عنکن) و خلاصه باید بگوییم که خداوند امامان شیعه را در آیه تطهیر به پاکی آنها گواهی داده و صلوات بر آنان را در نماز بر مسلمانان واجب کرده و آنان را اهل بهشت کرده.

 هر دو گروه شیعه و سنی آنان را خوب می دانند امکان ندارد که به دروغ یا حتی به اشتباه ادعای خلافت کنند و به خلافت ابوبکر و عمر و عثمان و خلفای اموی و عباسی بی جهت اعتراض کنند و آنان را غاصب حق خود و خلفای ناحق بدانند و به مردم شیعه و غیره بگویند که آنان به ناحق هستند و با آنان بی جهت دشمنی کنند و این همه شیعه را از راه و روش و اطراف آنان دور و گمراه کنند وگرنه با گفتن آن حرفها گناه بزرگ را مرتکب و اهل دوزخ می شدند.

 صلوات بر آنان را درنماز و غیر نماز بر مردم واجب نمی کرد و ثواب نمی دانست و در قرآن به پاکی آنان گواهی نمی داد حتی خداوند در قرآن فرموده (اگر پیامبر از پیش خودش حرفی را بزند که بر خلاف دستور خدا باشد رگ قلب پیامبر را قطع می کند و او را در دنیای دیگر و سفر آخرت و روز قیامت مواخذه می کند) تا چه برسد به امامان شیعه یا خلفای سه گانه( ابوبکر و عمر و عثمان) که تمام آنها مقامشان پایین تر از مقام پیامبر بود.

بررسی احادیث کذب و دروغ

 

و احادیث و روایاتی که از قول پیامبر در فضایل(ابوبکر و عمرو عثمان) گفته شده آن احادیث دروغ است .

مثلا گفته اند پیامبر(ص) فرمود: (ابوبکر و عمر دو پیرمرد از پیر مردان بهشت هستند)

در حالی که در بهشت پیرمرد نیست و انسانها جوان و 18 ساله می شوند وگرنه چند تا از آن احادیث را شیعه هم باید روایت می کرد که نکرد و من با آیات قرآن و احادیث پیامبر ثابت می کنم که ابوبکر بر خلاف سنی ها که او را مرد خوب و مومنی می دانند او انسان بی ایمان و منافق بوده است و تا سال سوم هجرت شراب می خورد.

تفسیر آیه غار و جایگاه ابوبکر در سوره توبه

 

( آیه غار)سوره توبه خداوند می فرماید( لاتحزن ان الله معنا فانزل الله سکینه علیه) اندوه مخور بدرستی که خدا با ماست پس نازل کرد بر او آرامش قلبی خودش را در این جا که ابوبکر و پیامبر در غار ثور بودند در این جا خدا آرامش قلبی خودش را بر یک نفرشان نازل کرد نه بر دو نفر پس یک نفرشان مومن و دیگری منافق بوده و گرنه باید ضمیر مثنی (علیهما) می آورد و می گفت بر آن دو نفر نازل کرد.

 حتی بعد در ادامه آیه می فرماید( و ایده بجنود لم تروها) و آن یک نفر را با سربازانی که شما آنان را نمی دیدید (یعنی ملائک) یاری کرد وگرنه باید باز هم ضمیر ( و اَیدُهما) می آورد یعنی هر دو نفر را با ملائکه ها یاری کرد پس ابوبکر در پرتو نجات جان پیامبر خود بخود یاری شد نه به خواست خداوند.

و آنجا هم که فرموده ( ان الله معنا) بدرستی که خدا با ما است منظور پیامبر این بود که خدا با ما مومنان است در هر جایی که باشیم و هستیم نه با ما دو نفر پیامبر در این جا از روش توریه استفاده کرد و طوری حرفش را زد که هم حرف پیامبر بر خلاف آیه قرآن دروغ نباشد و هم ابوبکر فکر کند که خدا با ابوبکر و پیامبر است تا سر و صدا و وحشت نکند و کافران نفمهمند که پیامبر و ابوبکر داخل غار هستند و داخل غار نیایند.

 آنجا هم که فرموده ابوبکر صاحب پیامبر بوده منظورش این نبوده که ابوبکر صاحب و سرپرست پیامبر بوده چون پیامبر مقامش بالاتر از مسلمانان است و او سرپرست مسلمانان است نه مسلمانان سرپرست پیامبر بلکه منظور خداوند این بوده که ابوبکر مصاحب و هم صحبت پیامبر بوده که همه مسلمانان با پیامبر مصاحب بودند و صحبت می کردند و فقط ابوبکر مصاحب پیامبر نبوده.

خلاصه معنی آیه این بوده که ابوبکر هم صحبت پیامبر بود و یا به طریق عادی گفته که ابوبکر صاحب پیامبر بوده نه به معنی این که سرپرست پیامبر باشد و آنجا هم که او را با خودش به غار برد به خاطر این نبود که نیاز به ابوبکر داشت زیرا که پیامبر با وجود خدا و جبرئیل و ملائک که همنشین او در غار بودند نیازی به همنشین و مصاحبت ابوبکر نداشت.

 بلکه نیاز به علی(ع) داشت که بجایش در خانه اش بخوابد تا جانش از دست کفار حفظ شود که علی خوابید و با این کارش فضیلتی را نصیب خودش کرد که جان پیامبر را در شب( لیله المیت) و حتی در جنگلها از دست کفار حفظ کرد و آیه بعضی از مردم جان خود را می فروشند تا رضای خدا را بخرند و … در این باره و درباره علی نازل شد.

و اگر ابوبکر را با خودش به غار برد با توجه به این حرفها بخاطر نیازش به مصاحبت و همراهی با ابوبکر نبود بلکه بخاطر این بود همانطور که در قرآن ثابت شده ابوبکر کم ایمان بود و اگر او را با خودش به غار ثور نمی برد ممکن بود ابوبکر عمدا بر اثر وسوسه شیطان یا نفس اماره اش خبر را به کافران بدهد.

مانند سعد که از سرشناسان کوفه و امام حسین برایش نامه نوشته بود بعد بر اثر وسوسه نفس یا شیطان به امام حسین خیانت کرد و اسامی سرشناسان دیگر کوفه را به عبیدالله ابن زیاد گفت و یا دیگر افرادی که حتی در این زمان به حکومتهای خودشان خیانت می کنند.

 ابوبکر هم ممکن بود دچار وسوسه شود و جای پیامبر را به کفار عمدا بگوید که به غار ثور رفته است و یا حداقل اگر عمدا نمی گفت ممکن بود سهوا بگوید یعنی کافران او را در کوچه های مکه می دیدند و مجبورش می کردند که جای پیامبر را از ترس کافران بگوید حتی فردای آن شب کافران به خانه ابوبکر رفتند و از زن ابوبکر پرسیدند که ابوبکر کجاست که گفت نمی داند و بعد ابوجهل یک سیلی به صورت زن ابوبکر زد که چرا نمی داند ابوبکر کجاست.

 حال اگر پیامبر او را با خودش به غار ثور نمی برد کافران او را در خانه اش مجبور می کردند و او هم از ترس جانش جای پیامبر را به آنان می گفت و حتی در غار ثور از ترس جانش سر و صدا و وحشت کرده بود بخاطر نداشتن ایمان بود و گرنه چرا پیامبر در غار و علی(ع) در خانه پیامبر که کافران محاصره کرده بودند وحشت و سرو و صدا نکردند چون ایمانشان قوی بود پس وجود ابوبکر در غار برای پیامبر و دین ضرر داشت نه سود و نفع.

شرایط حقیقی خلافت و جانشینی پیامبر

کسانی را که خداوند بر آنها غضب کند یا آنها بر فاطمه و پیامبر و خدا ظلم کنند بدون شک انسانهای بد و بی ایمانند و شایستگی خلافت و جانشینی پیامبر را ندارند و در نتیجه مذهب سنی باطل و مذهب شیعه بر حق است و اگر می گویید که بحث دروغ و دغل نیست و هر دو گروه امامان شیعه و خلفای سه گانه( ابوبکر و عمر و عثمان) خوب بودند و هیچ کدام از این دو گروه دروغ نگفتند بلکه چون پیامبر برای خودش جانشین معین نکرده.

 و بخاطر خلافت هر دو دچار اختلاف و اشتباه شدند و یک گروه درست و گروه دیگر نادرست گفتند باید در جواب بگویم همان طور که با احادیث و آیات قرآن ثابت کردم ابوبکر و عمر و عثمان بی ایمان بودند و به دروغ و دانسته ادعای خلافت و جانشینی پیامبر را کردند و از اینها گذشته اگر باز هم بحث اشتباه را مطرح کنیم به حکم عقل خدا و رسولش که به علم غیب خود

( عالم الغیب و الشهاده) می دانستند که بعد از پیامبر هر دو گروه ادعای خلافت و جانشینی پیامبر را می کنند و یکی به دروغ یا اشتباه و دیگری به راستی و درستی ادعای خلافت می کنند و مردم گمراه می شوند پس باید خودشان در قبل از فوت پیامبر جانشین پیامبر را مشخص می کردند تا مردم خلیفه های واقعی بعد از پیامبر را بشناسند و گمراه نشوند و گرنه مردم گمراه می شوند و خلیفه واقعی را نمی شناسند وروز قیامت بهانه می آورند که نمی دانستند باید از کدام گروه که ادعای خلافت کردند پیروی کنند و این یک خطای محض از جانب خداوند و رسولش می شود.

 در حالی که خدا و رسولش کوچک ترین خطایی نمی کنند چه برسد به خطای به این بزرگی را که با انتخاب نکردن جانشین پیامبر سبب گمراهی مردم و ظلم در حق آنان شوند و روز قیامت هم بهانه بیاورند که خلیفه واقعی را نمی شناختند و خدا و رسولش را محکوم کنند پس به حکم عقل خدا و رسول برای اینکه خطای به این بزرگی را مرتکب نشوند و مردم گمراه نشوند و در حق آنان ظلم نشود و در قیامت بهانه نیاورند باید خودشان امام و خلیفه واقعی را قبل از فوت پیامبر مشخص کنند که کردند و گرنه خطا کار می شدند تا اینجا ثابت شد که خدا و رسولش جانشین پیامبر را مشخص کرده اند که شیعه هم همین را می گوید.

مذهب حق و ویژگی‌های امامان شیعه به عنوان رهبران برحق

 

 1) معصوم و پاک باشند تا در دوران امامت خود کوچکترین خطا یا کوتاهی در انجام وظایف خودشان نکنند و ضرر به دین و مردم نزنند.

2) باید مانند امام حسین (ع) در انجام وظایف خودشان شجاع باشند و از هیچ کس نترسند حتی اگر خود و یاورانشان کشته و زن و بچه هایشان اسیر شوند که ابوبکر که در غار ثور از چند نفر کافر می ترسید چطور می توانست بجای پیامبر در خانه اش مانند علی بخوابد و یا در کربلا جلو 30 هزار لشگر یزید مقاومت کند ؟ هرگز نمی توانست

3) باید مانند پیامبران معجزه داشته باشند تا مردم بخصوص آنها از کشورهای دیگر به مدینه و غیره که مرکز امامت مسلمانان است می آیند معجزه را در او ببینند و او را بعنوان امام خودشان قبول کنند وگرنه ایمان نمی آوردندکه علی با کندن درب خیبر نشان داد که دارای نیروی معنوی و فوق بشر است در حالی که قبلش ابوبکر و عمر رفتند که بخاطر نداشتن نیروی معنوی نتوانستند در خیبر را بکنند و حتی در زمانی که در خانه کعبه بدنیا آمد و در آغوش پیامبر که سه روزه بود کتابهای آسمانی تورات و انجیل و غیره را می خواند و حتی امام رضا و دیگر امامان شیعه مریضها را شفا می دهند که دکترها نمی توانند آنها را معالجه کنند اینها و بسیاری از موارد دیگر که فرصت گفتن آنها را نداریم تا بحث طولانی نشود اینها همه نشان می دهد که 12 امام شیعه دارای معجزه بودند بخصوص که نور 14 معصوم پاک ( پیامبر و فاطمه و 12 امام شیعه) را قبل از خلقت حضرت آدم خداوند خلق کرده بود و گفته بود که زمین و آسمانها و افلاک و موجودات دیگر را به خاطر آنها خلق کرده است .

4) باید علم خدادادی یعنی لَدُنّی داشته باشند تا عالم بر تمام دستورات دین و تفاسیر آیات قرآن باشند بخصوص که آیات قرآن یک معنی ظاهری و هفت معنی باطنی دارد مثل آیه6 سوره مائده که آیه وضو است و شیعه و سنی هر کدام آن را متفاوت معنا و وضو می گیرند.

(إنّ للقرآن ظهراً و بطناً و لبطنه بطناً إلى سبعة أبطن) پس باید امام علم خدادادی که همان علم ( لدنی) است داشته باشد و عالم بر تمام دستورات دین و تفاسیر و آیات قرآن و معنی ظاهری و باطنی آن باشد تا بتواند جواب مردم را بدهد و گرنه بعضی از مردم ایمان نمی آورند بخصوص که از کشورهای دیگر به دعوت پیامبر می آمدند و سوالاتی را از تورات و انجیل و زبور و دیگر کتابهای آسمانی پیامبران دیگر از خلیفه می پرسیدند تا بفهمند که پیامبر و امام و دین اسلام از جانب خداوند است یا نه که ابوبکر و عمر و عثمان یاد نداشتند جواب بدهند چون علم خدادادی نداشتند و خلیفه واقعی نبودند و علی (ع) که امام واقعی و جانشین بر حق پیامبر بود جواب آنان را می داد تا ایمان بیاورند وگرنه ایمان نمی آوردند .

5) امام باید برهمه زبانهای دنیا و حتی موجودات مثل حضرت سلیمان (ع) وارد باشد تا بتواند با هر کس که از هر جای دنیا آمد با او به زبان خودش صحبت کند و هدایتش کند.

که امامان شیعه وارد بودند ولی ابوبکر و عمر و عثمان و خلفای اموی و عباسی وارد نبودند و اگر امام بر زبانهای دنیا وارد نباشد نمی تواند با بعضی از مردم صحبت کند و آنها را هدایت کند.

ضرورت تعیین جانشین توسط پیامبر برای جلوگیری از گمراهی در مذهب حق

 

و پیامبر که در حدیث ثقلین می فرماید( انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله عترتی و اَهلَ بَیتی وان تَمسّکتُم بِهِما لن تَضِلو اَبدا لن یَفتِر قاحتی یَردا علی الحوض)

یعنی من از دنیا می روم و دو چیز گرانبها را در بین شما می گذارم کتاب خدا قرآن و اهل بیت خودم را که این دو بهم متصل هستند .

در این حدیث پیامبر که از جانب خداوند احادیث را می گوید نه از جانب خودش( ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحا) یعنی پیامبر احادیث و حرفهایش همه وحی خداوند است نه از روی هوا و هوس و جانب خودش .

پس خدا و رسولش در این حدیث قرآن و اهل بیت رسولش را که 12 امام شیعه هستند بهم متصل دانسته چون اینها معلمان قرآن و دستورات دینی هستند و به جز اینها افراد دیگر نمی توانند دستورات دینی و تفاسیر آیات قرآن را بدون اشتباه وکاملا درست بیان کنند و گفته اگر از امامان شیعه و قرآن تمسک و پیروی کنید گمراه نمی شوید و امامان شیعه و قرآن را از هم جدا نشدنی دانسته تا این که در کنار حوض کوثر در قیامت هر دو بر پیامبر(ص) وارد شوند.

پس با این توضیحات( 12) امام شیعه دارای علم خدادادی و متصل به قرآن هستند و پیروی از آنان واجب است و هر کس پیروی از آنان بکند گمراه نمی شود.

مانند کتاب ریاضی که باید کتاب و معلم هر دو باشند تا دانش آموزان درس ریاضی را بهمند و گرنه اگر معلم یا کتاب یکی از این دو نباشند دانش آموزان درس ریاضی را نمی فهمند.

و این حرفها را در مورد ابوبکر و عمر و عثمان نگفته است که آنها با قرآن به هم متصل هستند و پیروی از آنان واجب است چون خلیفه واقعی نبودند .

و در حدیث سفینه نوح می فرماید( مثل اَهِل بیتی کمثل سفینه نوح من رکبها نجی و من تَخلّفَ عَنها غَرِق) یعنی فرموده مثل اهل بیت پیامبر مانند کشتی نوح است و کسانی که در کشتی نوح نشستند خداپرست و راه و روش آنان درست و بر حق بود و از دریا نجات و به دوزخ نرفتند.

پس کسانی هم که در کشتی اهل بیت می نشینند یعنی از آنها پیروی و بر طبق روش آنان دستورات دین را انجام می دهند مانند پیروان حضرت نوح اهل نجات و از دریای گمراهی نجات و راه و روش آنها درست و به بهشت می روند نه به دوزخ و بر عکس کسانی که در کشتی نوح ننشستند کافر و راه آنان اشتباه و در دریا غرق و به دوزخ رفتند .

در این جا هم کسانی که در کشتی اهل بیت که امامان شیعه هستند ننشیتند و از آنان پیروی و به روش آنان دستورات دینی را انجام ندهند در دریای گمراهی غرق و راه و روش آنان اشتباه است و در قیامت مانند کافران به دوزخ می روند چون روش آنان اشتباه است و بسیاری از احادیث دیگر مانند حدیث منزلت و غیره که من فرصت بیان آنها را ندارم و کسانی که می خواهند باید به کتاب الغدیر علامه امینی و یا دیگر کتابهای شیعه مراجعه کنند.

و آیه( انما ولیکم الله و رسوله … و هم راکعون ) راجع به علی(ع) که در نماز هنگام رکوع انگشترش را به فقیر داد است.

که خداوند فرموده: به درستی که ولی امر شما خدا و رسول و کسانی که در موقع رکوع زکات میدهند هستند .

و خلاصه امام باید خیلی از شرایط را داشته باشد که مردم دیگر ندارند که من چند تا از آنها را برایتان گفتم .

تا اینجا گفتیم که باید بنا به حکم عقل خدا ورسولش برای جلوگیری از گمراهی مردم که خلفای واقعی را بشناسند و روز قیامت بهانه نیاورند امام و خلفای بعد از پیامبر(ص) را خودشان تعیین و به مردم معرفی کنند تا اتمام حجت در حق مردم شود و با انجام این کار آن خطای بزرگ را مرتکب نشوند و در قیامت محکوم مردم نشوند و همان طور که پیامبران را فرستاده تا مردم را هدایت کنند و در قیامت بهانه نیاورند که کسی نبود آنان را هدایت کند.

و خداوند فرموده :ما با فرستادن رسولان و بیان حقایق و انجام بعضی از کارها خواستیم تا در حق مردم اتمام حجت کنیم تا در قیامت بهانه نیاورند.

پس با این حرفها باید همه ما قبول کنیم که خدا و رسولش خودشان باید جانشین پیامبر را انتخاب و به مردم با شرایطی که گفتم معرفی کنند تا در قیامت خطا از جانب خدا و رسولش نباشد بلکه از جانب مردم باشد.

معرفی علی (ع) به عنوان جانشین پیامبر و تکمیل دین اسلام

تا اینجا گفتیم که باید بنا به حکم عقل خدا ورسولش برای جلوگیری از گمراهی مردم که خلفای واقعی را بشناسند و روز قیامت بهانه نیاورند امام و خلفای بعد از پیامبر را خودشان تعیین و به مردم معرفی کنند تا اتمام حجت در حق مردم شود و با انجام این کار آن خطای بزرگ را مرتکب نشوند و در قیامت محکوم مردم نشوند.

همان طور که پیامبران را فرستاده تا مردم را هدایت کنند و در قیامت بهانه نیاورند که کسی نبود آنان را هدایت کند و خداوند فرموده ما با فرستادن رسولان و بیان حقایق و انجام بعضی از کارها خواستیم تا در حق مردم اتمام حجت کنیم تا در قیامت بهانه نیاورند.

 پس با این حرفها باید همه ما قبول کنیم که خدا و رسولش خودشان باید جانشین پیامبر را انتخاب و به مردم با شرایطی که گفتم معرفی کنند تا در قیامت خطا از جانب خدا و رسولش نباشد بلکه از جانب مردم باشد حال ببینیم که در کجا 12 امام شیعه را مشخص کردند.

امام اول حضرت علی را در روز عید غدیر خم و امامان دیگر هر کدام پس از دیگری بنا به دستور خداوند انتخاب شدند .

در روز غدیر خم پیامبر بعد از این که از آخرین سفر حج از مکه به مدینه بر می گشتند در بین راه به دستور خداوند مردم را جمع و با جهاز شتر منبر درست و بر بالای منبر رفتند و دست علی را بلند کرد و فرمود( من کنت مولاه فهذا علی مولاه) یعنی هر کس که من مولای اویم بعد از من علی مولای اوست.

و مولا مَعانی زیادی میدهد که اهل سنت می گویند :پیامبر(ص) فرموده :هر کس که من دوست اویم  علی دوست اوست .ولی شیعه می گوید مولا معانی دیگری هم میدهد و فرموده: هر کس من ولی و سرپرست و پیشوا و راهنمای دینی و غیر دینی اویم علی هم بعد از من ولی و سرپرست و … او است.حال ببینیم منظور پیامبر کدام یک از این دو معنی بوده است .

1) همان طور که گفتم خدا و رسولش باید به حکم عقل جانشین پیامبر را خودشان انتخاب و به مردم معرفی کنند تا مردم گمراه و روز قیامت بهانه نیاورند که نمی دانستند باید به طرف چه کسی که حق بوده بروند و خدا و رسولش در نزد مردم محکوم نشوند وخطای به این بزرگی را مرتکب نشوند پس حتما انتخاب کرده اند در کجا کرده اند که بصورت کلی کرده باشند و شیعه و سنی هر دو گروه آن را قبول و روایت کرده باشند همان طور که خودتان می دانید پیامبر (ص)به صورت جزئی مثلا در دعوت خویشان به اسلام که اقوامش را در مکه به خانه اش دعوت و آبگوشت درست کرده بود و آنان را دعوت به اسلام کرد و در آخر گفت چه کسی حاضر است مرا یاری کند تا جانشین بعد از من باشد که تنهاعلی (ع) دستش را بلند کرد و پیامبر علی را جانشین و برادر خودش معرفی کرد و گفت باید از علی اطاعت کنید .

ولی چون در آنجا و حتی در جاهای دیگر بصورت جزئی و جلو افراد کمی گفته بود آنها زیاد مهم نیستند .بلکه در جاهایی که بصورت کلی و جلو افراد زیادی آن حرف را گفته باشد مهم است و شیعه و سنی می دانند که در هیچ جایی چنین کاری را نکرده و فقط در روز عید غدیر خم آن حرف را جلو70 یا 120 هزار نفر گفت .

پس اگر بگوییم در آنجا هم از دوستی صحبت کرده و جانشینی انتخاب نکرده در این صورت باید یکی از این دو حرف را بگوییم یا باید بگوییم که خدا و رسولش علی(ع) را جانشین پیامبر(ص) به مردم معرفی کردند و به وظیفه خودشان عمل کردند و خطای به آن بزرگی را نکردند.مولا در این حدیث معنی دوستی نمی دهد بلکه معنی ولی و سرپرست و .می دهد .یعنی پیامبر نفرموده هر کس من دوست اویم علی (ع)دوست اوست. بلکه فرموده هر کس من ولی و سرپرست و راهنمای دینی وغیر دینی و پیشوای اویم علی(ع) بعد از من ولی و سرپرست و پیشوای او است.

و یا برعکس باید بگوییم حال که در این حدیث از دوستی صحبت کرده و جانشین پیامبر (ص)را معرفی نکرده و چون درجاهای دیگر هم جانشینی پیامبر (ص)را معرفی نکرده پس خدا و رسولش بنا به حکم عقل به وظیفه خودشان عمل نکردند و جانشینی پیامبر(ص) را انتخاب و به مردم معرفی نکردند و سبب گمراهی مردم شدند و درحق مردم ظلم کردند و در قیامت هم در نزد مردم محکوم هستند.

حال من از شما می پرسم کدام یک از این دو حرف را بنا به حکم عقل یاید بگوییم ؟ اگرعاقلانه فکر و قضاوت کنیم خواهیم فهمید که با توجه به این حرفها خدا و رسولش در این حدیث غدیر خم جانشین پیامبر را بصورت کلی مشخص و به مردم معرفی کرده اند پس آن کار را هم در روز عید غدیر خم کرده اند و مولا در این حدیث معنی دوست نمی دهد بلکه معنی ولی و سرپرست و پیشوا و راهنما و… که جنبه جانشینی پیامبر را دارد می دهد .

البته در جاهای دیگر می شود گفت که مولا معنی دوست و برده آزاد شده را می دهد مثل غلام آزاد شده پیامبر(ص)را که می گفتند مولا رسول الله یعنی برده آزاد شده رسول خدا که آن معانی در این حدیث صدق نمی کند.

2) بعد از گفتن آن حدیث مردم علی (ع)را تبریک گفتند. پیداست که اگر منظور پیامبر دوستی بود چون دوستی با پیامبر تنها مختص علی(ع) نبود بلکه همه مردم دوست پیامبر(ص) بودند پس در این صورت علی(ع) را تبریک ن(ص9علی (ع)را جانشین خودش از جانب خداوند کرده بود و به مقام مهم رسیده بود که آن مقام تنها مختص علی(ع) بود نه مردم دیگر و به همین خاطر او را تبریک گفتند .

3) در ادیان دیگر (یهود و مسیح و غیره) خداوند خودش جانشینان پیامبران را انتخاب می کرد و به مردم حتی پیامبران این کار را واگذار نمی کرد تا گمراه نشوند. پس چطور دین اسلام را که از ادیان دیگر مهم تر و کاملتر است خودش جانشینی پیامبر (ص)را معرفی نکرده و این کار را به مردم واگذار کرده و سبب گمراهی آنان شده است ؟ هرگز چنین کار اشتباهی را نکرده و در دین اسلام حتما جانشینی پیامبر(ص) را خداوند خودش انتخاب می کند نه مردم و حتی پیامبر (ص)و بعد از طریق پیامبر (ص)به مردم معرفی کرده است ودر صورت کلی باید گفت که همه جانشینان پیامبران را خداوند خودش انتخاب کرده است نه پیامبران و مردم دیگر .

مثل آدم که به قابیل گفت جانشینی او را خداوند انتخاب کرده و باید هابیل جانشین او باشد.یا حضرت بعقوب به فرزندانش گفت که خداوند یوسف را جانشین او کرده و هارون را جانشین موسی و شمعون را جانشینی حضرت عیسی یا سلیمان را جانشینی داوود کرده بود و غیره …

4) پیامبر بعد از جمع کردن مردم بالای بلندی ایستاده و به مردم گفت که خداوند فرموده بزودی از میان شما به دنیای دیگر می روم و بعد از مردم پرسید ( یا ایها الناس من اولی الناس بالمومنین من انفسهم و اموالهم ) ای مردم چه کسی به مومنان از خودشان و اموالشان سزاوارتر و اولی تر است که صاحب اختیارشان باشد ؟ مردم در جواب گفتند خدا و رسولش بهتر می دانند.و قرآن هم همین حرف مردم را گفته ( اَلنبّی اَولَی الناسَ بِاالمومنینَ مِن اَنفُسِهِم و اموالِهِم ) یعنی پیامبر بر مومنان از خودشان و امولشان سزاوار تر است وقتی پیامبر این اعتراف را از مردم شنید

گفت :خدا بر من و من بر شما سزاوارترم بعد از گفتن این حرفها دست علی را بلند و گفت هر کس که من مولای اویم این علی مولای اوست.

حال خودتان بگویید بعد از گفتن آن حرفها پیامبر منظورش چه بوده آیا می شود بگوییم که از دوستی صحبت کرده است ؟ خیر چون آن حرفهای قبل با کلمه دوستی مطابق نیستند و نیازی به گفتن آن حرفها نبود بلکه با جانشینی پیامبر(ص) مطابق هستند.

یعنی پیامبر فرموده حال که خدا و رسولش بهتر می دانند که چه کسی سزاوارتر به مومنان است و خدا بر من و من بر شما سزاوارترم و ولایت دارم پس حال که می خواهم از نزد شما به دنیای دیگر بروم برای این که بعد از من بی سرپرست نباشید بعد از من علی (ع)سزاوارتر از دیگران به شما و مومنان است که سرپرست و صاحب اختیارتان باشد.

بخصوص که چرا در همان روزهای آخر عمرش که خداوند خبر فوت او را داده بود آن حرف را زد و در سالهای دیگر مردم را جمع نکرد و آن حرف را نگفت بخاطر این بود که چون خبر فوت رسول خدا را خداوند داده بود برای گمراه نشدن مردم و بی سرپرست نشدن آنان آن حرف را گفت پس منظورش دوستی نبود و جانشینی بود

5) در روز عید غدیر خم خداوند آیه قران را بر پیامبر نازل کرد ( یا ایها الرسول بَلّغ ما اُنزلَ الیک مِن رّبک و اِن لَم تَفَعل فَما بَلّغَت رِسالَته وَ الله یَعصِمُکَ مِن الناس اِنَّ الله لا یَهدی الَقَوم الکافرین ) یعنی ای رسول ما ابلاغ کن به مردم آنچه را که از جانب خداوند به تو نازل شده که اگر ابلاغ نکنی انجام رسالت نکرده ای و خدا امت تو را حفظ می کند و قوم کافر را به هیچ راه موفقیتی هدایت نمی کند .

و بعد از گفتن آن حرف آیه ( اَلیوَم اَکمَلتُ لَکمُ دینکُم) نازل شده حال در این آیات چند نکته است که باید بررسی کنیم اول اینکه پیامبر باید از جانب خداوند حرفی را به مردم بگوید که اگر نگوید ابلاغ رسالت را نکرده.

پس تا آن موقع آن حرف را در جلو عموم مردم نگفته است و شیعه و سنی هر دو می دانند که پیامبر از زمانی که از مکه به مدینه آمد مردم مهاجر و انصار را دو نفر به دو نفر برادر کرد و دست آخر علی (ع)را برادر خودش کرد و مسلمانان را برادر و خواهر و دوست یکدیگر کرده بود( الَمومن اَخوا الموُمن) مومن برادر مومن است یعنی بالاتر از دوستی و در کل مومنان با هم برادر و خواهر و دوست هم هستند و این شعار اسلام از ابتدای شروع دین بود.

پس پیامبر جلوتر این کار برادری و خواهری و دوستی را در بین مردم انجام داده بود و مردم هم بنا به حکم عقل و دستور دین می دانستند که همه برادر و دوست هم هستند و نیازی نبود که در روز غدیر خم آن حرف را بزندکه علی دوست آنان است.آن هم در آن هوای به آن گرمی در این صورت مردم اعتراض می کردند که چرا به خاطر این حرف دوستی که جلوتر گفته بود و مردم خودشان هم می دانستند که نه تنها علی (ع)دوست آنان است بلکه همه دوست همدیگرند و برادر و خواهرند آنان را در آن هوای به آن گرمی معطل کرده بود و در آخر مردم همه باید با علی(ع) دست بدهند و تبریک و بیعت کنند و زنان ظرفی را پرآب کنند و آنان و علی(ع) دستهای خودشان را در ظرف آب بگذارند پس چون جلوتر یعنی از ابتدای شروع کار پیامبر (ص)صحبت دوستی و برادر و خواهری را کرده بود پس ابلاغ رسالت در این مورد کرده بود و نیازی نبود که در آنجا مردم را معطل و دوباره آن حرف سبک را بگوید.

و خداوند حکیم هم چنین کار غیر عاقلانه ای را به پیامبر (ص)دستور نمی داد که بکند .پس حال که آن حرف را گفت منظور پیامبر این بود که چون می خواهد از دنیا برود و امتش بی سرپرست و گمراه نشوند و در قیامت بهانه نیاورند و امام و خلیفه واقعی خودشان را بشناسند .خواست از جانب خداوند جانشین خودش را معرفی کند چون تا آن روز بطور کلی و جلو افراد زیادی از مردم جانشینی خودش را معرفی نکرده بود و مردم جانشین پیامبر (ص)؟را نمی شناختند و گمراه می شدند.

پس به این خاطر خداوند گفت آن حرف را بگو تا مردم جانشین بر حق تو را بشناسند و گمراه نشوند و در قیامت بهانه نیاورند که جانشینی بر حق تو را نمی شناختند و به اشتباه به طرف حق یا ناحق رفتند.و چون پیامبر(ص) آن حرف را گفت و ابلاغ رسالتش را کرد و جانشینی خودش را از جانب خداوند معین کرد و مردم امام بعد از پیامبر (ص)را شناختند و در حق آنان اتمام حجت شد و در قیامت بهانه نمی توانند بیاورند .

بعد از آن آیه ( الیوم اکملت لکم دینکم) نازل شد یعنی با انتخاب جانشین بر حق پیامبر و معرفی آنان به مردم دین اسلام کامل شد.و پیامبر بطور کلی رسالتش را به مردم ابلاغ کرد که بعد از پیامبر هر کس به طرف حق یا ناحق رفت دانسته رفت و در حق آنان اتمام حجت شد و در قیامت بهانه ندارند.پیامبر (ص)در حدیث دیگر فرموده ( مَن ماتَ وَ لَمَ یَعرِف امام زَمانِه ماتَ میتة جاهلیه) یعنی هر کس که بمیرد و امام زمان واقعی خودش را نشناسد جاهل مرده است و دین او ناقص است.

پس شرط کامل شدن دین شناخت امام واقعی است که در حدیث ثقلین و سفینه نوح شرح کامل آن داده شد .

6) نکته دیگر در این آیه قرآن ترس پیامبر از گفتن آن حرف بود که چرا پیامبر(ص) می ترسید آن حرف را به مردم بگوید.بخاطر این بود که بعضی از مردم مدینه مخصوصاً مهاجران از اقوام مردم مکه بودند که علی(ع) آنان را درغزوات و جنگهای اسلام و کافران مکه کشته بود و هر چند بر طبق حق کشته بود ولی مردم حق را نمی سنجیدند و با علی(ع) دشمن شده بودند و از علی (ع) کینه داشتند.

حال اگر پیامبر بگوید هر کس که من دوست اویم این علی(ع) دوست اوست چون دشمنان علی(ع) و مردم کینه دار می دانستند که چه در زمان پیامبر(ص) و چه در زمان بعد از پیامبر(ص) موفق می شوند که با علی (ع)دوستی نکنند.مثل حالا که بعضی از مردم رهبر و انقلاب را دوست دارند و بعضی دوست ندارند و کسی هم نمی تواند به آنان بگوید که چرا رهبرو انقلاب را دوست دارند یا ندارند .

آنان نیز چون می دانستندکه موفق می شوند با علی(ع)دوستی بکنند یا نکنند اگر پیامبر(ص) آن حرف دوستی را می زد دعوا درست نمی کردند.و پیامبر (ص)هم از گفتن آن حرف نمی ترسید ولی در مورد جانشینی خودش اگر آن حرف را می زد چون مردم کینه دار یقین نمی دانستند که بعد از پیامبر (ص)موفق می شوند که حق را از او بگیرند و به دیگری بدهند تا علی(ع) سرپرست آنان نشود احتمال داشت دعوا درست کنند تا کار پیامبر(ص) خراب شود و نتواند علی (ع)را جانشین خودش کند .

و به همین خاطر پیا(ص)مبر ار گفتن آن حرف می ترسید که خداوند برای رفع ترس پیامبر(ص) فرمود نترس و آن حرف را بگو چون دلهای مردم بدست خداست و رعب و وحشت دردلهای مردم کینه دار می اندازد تا آرام شوند و دعوا درست نکنند و همین کار را هم کرد و دعوا درست نشد و پیامبر هم آن حرف را توانست بدون ترس بگوید. چون خداوند فرمود: که خداوند تو را یعنی امت تو را از دعوا درست شدن واختلاف بین آنها حفظ می کند یعنی کاری می کند که دعوا درست نشود و بین مردم مسلمان اختلاف درست نشود که مردم کینه دار در آن روز به کمک خداوند دعوا درست نکردند . ولی بعد از پیامبر (ص)طرفدار ابوبکر شدند و حق از علی(ع) غصب شد.یکی از دلایل غصب شدن حق علی (ع)توسط ابوبکر همین افراد بودند که از علی(ع) کینه  داشتندو به طرف ابوبکر رفتند .

چرا برخی علمای اهل سنت با وجود دانستن حقیقت، تشیع را نمی‌پذیرند؟


همان طور که شما از روی عقل خودتان می فهمید که حرفهایم درست است علمای اهل تسنن هم می فهمند و همه آنها قبول دارند که حق با شیعه است ولی به خاطر 5 دلیل قبول نمی کنند که حق با شیعه است و آن 5 علت را به اختصار بیان می کنم
1) از هر 100 نفر عالم سنی دو یا سه نفرشان به طور یقین می دانند که حق با شیعه است ولی بخاطر ریاست آنها از دست شان نرود و از ریاست بر کنار نشوند و نیز بخاطر ترس از دست دادن ریاست و مال و جان و تعصب سنی ها ی دیگر که خطر تهدیدشان نکند شیعه نمی شوند مثلا یکی از علمای اهل سنت در آخر عمرش خدمتکارش گفت شما در مدت خدمتم آیا از من کوتاهی یا بدی دیده اید؟ گفت نه گفت پس حال یک سوال از شما می پرسم راستش را بگو که حق با علی(ع) بود یا با ابوبکر؟ گفت حق با علی بود و سوال مهمی پرسیدی و جرات پرسیدن این سوال را داشتی ولی من جرات این که در این مورد حرفی بزنم را نداشتم گفت پس اگر حق باعلی و شیعه است من نمی دانستم شما که می دانستید چرا تا کنون شیعه نشدید گفت امان از ریاست که اگر شیعه می شدم از ریاستم برکنار می شدم اما از هر 100 نفر 97 نفر دیگر مانند شما که بعد از خواندن حرفهای من در این مقاله یا در جاهای دیگر از روی عقل خودتان می فهمید که حق با شیعه است .
آنها هم تا اندازه ای می فهمند ولی بخاطر 4 علت دیگر که اعتقادات اشتباه آنهاست. به طور قطعی نمی دانند که حق با شیعه است بلکه تا حدودی می دانند که اگر برایتان بگویم شما برادران سنی کشور ایران آن اعتقادات اشتباه آنها را قبول ندارید .
1) آنها حدیثی را از پیامبر نقل می کنند که فرموده: اجتماع امت من اشتباه و خطا نمی کنند و چون در سقیفه بنی ساعده اجتماع و ابوبکر را با مشورت همدیگر انتخاب کردند پس خطا نکردند و حق با مذهب سنی است در حالی که این حدیث دروغ محض است و از این خطا بزرگتر و بدتر چه خطایی است که بعد از فوت پیامبر مردم دو گروه طرفدار علی و ابوبکر و (شیعه و سنی) شدند و راه آنها از هم جدا و هر کدام به طرق و روشهای متفاوت وضو و نماز و عبادت می کنند و اعتقادات متفاوت دارند و بین خلفای وقت ابوبکر و عمر و عثمان و خلفای اموی و عباسی با امامان شیعه که در مقابل آنها بودند و هر گروه ادعای خلافت و جانشینی پیامبر را داشتند و امامان شیعه بخاطر همین اختلافاتشان با خلفای وقت شهید شدند مثلاًو در صحرای کربلا امام حسین شهید شد پس با این خطای به این بزرگی که بعد از پیامبر بوجود آمد چطور پیامبر آن حدیث کاملا اشتباه و دروغ محض را گفته در حالی که بنا به آیه قرآن پیامبر هر چه می گوید وحی از جانب خداوند است و از جانب خودش چیزی نمی گوید( ما یَنطِقُ عَنِ الهوی ان هُوَ الاّ وَحیُ یوحا) پس این حدیث دروغ است و خدا و رسول او که از این خطای به این بزرگی خبر داشتند هرگز این حدیث دروغ و اشتباه محض را نمی گویند.
2) علمای اهل سنت دو دسته اند یک دسته که اشاعره نام دارند معتقدند که انسان را خداوند جبری و بی اراده خلق کرده و انسان هر کار خوب با بد می کند به اراده خودش نیست بلکه به اراده خداوند است و علت این اعتقاد این است که چون آیات قرآن را بد معنا می کنند مثلا قرآن در سوره نحل آیه 93فرموده( یَهدِیُ مَن یَشاء و یَضِلُ مَن یَشاء) هر که را خداوند بخواهد هدایت می کند و هر که را بخواهد گمراه می کند و در جایی دیگر فرمود خداوند مُهر بر دلهای کافران زدکه ایمان نمی آورند وآنها چشم وگوش عقل و دلشان کر وکور شده و نیز آیات دیگر، که مثل زبان فارسی که از ابهام و کنایه و ضرب المثل و تشبیهات استفاده می شود قرآن نیز در زبان عربی از این چیزها استفاده کرده است علمای اشاعره که معتقد به جبر هستند ظاهر آیات قرآن را بد معنا می کنند و فکر می کنند که خداوند بطور عمدی بعضی از بندگانش را گمراه می کند و قفل بر دلهای آنان می زند که دیگر نمی توانند ایمان بیاورند یا چشم و گوش عقل و دلشان را کرو کور می کند و مانند یک زندانی که دست و پایش بسته شده دیگر قدرت فهم حقایق و ایمان آوردن را ندارند در حالی که منظور آیات قرآن که از تشبیهات استفاده کرده این است افرادی که به حرف خدا و رسولش گوش نمی کنند و عمداً به راه خطا می روند را نه تنها کمک و هدایت نمی کند بلکه آنان را به حال خودشان واگذار می کند که خود به خود گمراه می شوند و با این که همه چیز را می دانند و می فهمند ولی بازهم گوش به حرف حق نمی دهند و قرآن آنان را تشبیه می کند به این که انگار چشم وگوش عقل و دلشان کر وکور شده و قفل بر دلهای آنان زده شده یا آنان را گمراه کرده است یا بر عکس افرادی را که دوست دارند به راه درست و حق بروند کمکشان می کند و آنها را پاک و هدایت می کند تا گناه نکنند و به همین خاطر بعضی از مردم فاسد و بد و برخی خوب و نیکوکارند که من زیاد در این مقاله در این مورد صحبت نمی کنم تا بحث طولانی نشود و شما اگر می خواهید به کتابهای شیعه که راجع به فلسفه جبرو اختیار نوشته مراجعه کنید و شرح کامل آن را بخوانید البته بیشتر علمای سنی از گروه اشاعره و معتقد به جبر هستند که این اعتقادات اشتباه را دارند و در مقابل آنها کمتر علمای سنی که معتزله نام دارند و علمای شیعه می گویند که انسان را خداوند خود مختار خلق کرده و به اراده خودش کار خوب یا بد می کند و اگر کارهای خوب یا بدش به اراده خودش نباشد بلکه به اراده خدا باشد پس تقصیر ندارد که کار بد کرده و خدای بخشنده و مهربان هرگز بنده اش را مجبور به کار خوب یا بد نمی کند که بعد او را به بهشت یا دوزخ ببرد چون در این صورت هم خوب یا بد بودن بنده ثابت نمی شود و هم این ظلم بزرگ است که خدای بخشنده و مهربان بنده خودش را مجبور کند که کار خوب یا زشت کند و بعد او را به دوزخ یا بهشت ببرد و این خلاف عقل و عدل و حکمت و مهربانی خداوند است .
خلاصه علمای اشاعره می گویند چون انسان جبری و بی اراده است و کارهای او به اراده خدا است پس خداوند اراده کرده که بعد از پیامبر ابوبکر و عمر و عثمان و خلفای اموی و عباسی برکرسی خلافت بنشینند و امامان شیعه بر کنار شوند پس حق با سنی است و این فلسفه جبر را خلفای اموی و غیره مطرح کردند تا خلافت خودشان را شرعی و به اراده خدا نشان مردم بدهند و این اعتقاد اشتباه است ولی شیعه می گوید که انسان جبری و بی اراده نیست و کارهای خوب یا بدش به اراده خودش است و ابوبکر و عمر و عثمان و خلفای اموی و عباسی به اراده خدا روی کار نیامدند بلکه به خواست و اراده خودشان روی کار آمدند و حق را از امامان شیعه گرفتند .
4و3) علمای سنی می گویند که اگر به حکم عقل باشد حق با شیعه است و خدا و رسولش که با علم غیب خودشان می دانستند بعد از پیامبر مردم گمراه می شوند و در قیامت بهانه می آورند که نمی دانستند که باید به طرف کدام گروه از خلفا بروند باید خودشان امام بعد از پیامبر را انتخاب کنند وگرنه این با عقل و حکمت و مهربانی و عدل خدا سازگار و متناسب نیست و در این صورت حق با شیعه است.
ولی چیزی که هست این است که علمای سنی عقل و عدل را قبول ندارند و می گویند که عقل را خدا برای کارهای غیر دینی و دنیایی که با همدیگر معامله و مشورت و کار و کاسبی و غیره بکنند داده نه برای کارهایی که مربوط به امورات آخرتی و کارهای دینی و اعتقادات مذهبی است وگرنه در این صورت اگر بخواهیم عقل را در کارهای دینی دخالت بدهیم سوالات بی جواب زیادی مطرح می شود.
پس نباید عقل را در کارهای دینی دخالت بدهیم بلکه باید راضی به رضای خدا باشیم و هر کار که خداوند می کند را قبول داشته باشیم چه آن کار یا عقل و عدل خدا متناسب باشد و چه نباشد بخصوص که خداوند عادل نیست چون بعضی چیزها را به بعضی از بندگانش می دهد و به بعضی دیگر از بندگانش آن چیزها را نمی دهد.
مثلا بعضی را ثروتمند و بعضی را فقیر وبعضی را زشت و زیبا خلق و بعضی را حافظه قوی و بعضی را حافظه ضعیف می دهد و بعضی را پیامبر و امام می کند و بعضی را نمی کند و غیره پس چون ما معتقد به عقل و عدل خدا نیستیم نباید عقل وعدل را در کارهای دینی و خدا دخالت بدهیم.
بلکه باید به رضای خدا راضی باشیم و هر کار که خداوند می کند چه با عقل و عدل متناسب باشد و چه نباشد باید قبول کنیم حتی اگر بنده خویش را که باید به حکم عقل به بهشت و بندگان بدو زشت کار را به دوزخ ببرد حال اگر خداوند بر طبق عقل همین کار را بکند یا برعکس بندگان زشت کارش را به بهشت و نیکوکاران را به دوزخ ببرد باز هم باید راضی به رضای خدا باشیم و قبول کنیم در مورد خلفا هم بر طبق عقل هر گروه که به ناحق بودند و سبب گمراهی پیروان خودشان شدند و هر گروه که به حق بودند و سبب هدایت پیروان خودشان شدند.
بر طبق عقل باید خلفای ناحق به دوزخ بروند و آنها بد بودند و خلفای حق خوب بودند و باید به بهشت بروند ولی چون خداوند عادل نیست شاید خلفای ناحق را به دوزخ نبرد پس هر دو گروه چه امامان شیعه و چه ابوبکر و عمر و عثمان و غیره هر دو خوب بودند و اهل بهشت هستند و به همین خاطر هم امامان شیعه و هم خلفای ابوبکر و غیره را خوب و اهل بهشت می دانند.
ولی شیعه می گوید این طور نیست اگر چه ما باید به رضای خدا راضی باشیم ولی خداوند به ما عقل را برای همه کارهای دینی و دنیایی و غیره داده تا از روی عقل خودمان بفهمیم که چه کارهایی خلاف عقل است و خداوند مانند بندگان عاقلش کارهای خلاف عقل را نمی کند و چه کارهایی متناسب با عقل است و آن کارها را خداوند مثل ما بندگان عاقل و نیکوکارش می کند که آیات زیادی در قرآن داریم که می گوید اگر خوب فکر کنید یا تعقل کنید( یعقلون و یتفکرون ) پس عقل را باید بنا به دستور خداوند در قرآن و احادیث و در همه کارهای دینی و غیر دینی و دنیایی بکار ببریم.
وگرنه از کجا باید بفهمیم که کدام دین یا مذهب درست وکدام باطل است و چه فرقی است بین انسان و حیوان که آنها را عقل نداده و از آنان تکلیف نمی خواهد ولی از انسان تکلیف می خواهد یا چه فرقی است بین انسان عاقل با انسان دیوانه یا کودک که از انسان دیوانه یا کودکان تکلیف نمی خواهد و از انسان عاقل می خواهد ؟
پس با توجه به این حرفها باید بگوییم که خدواندعقل را به انسان داده تا در همه کارهای دینی و غیره دینی از آنها استفاده کند تا هم کارهای دنیایی را انجام دهد و هم کارهای دینی خودش را بکند و بفهمد کدام مذهب یا دین حق و کدام باطل است و عقل هم می گوید خدا و رسولش برای جلوگیری از گمراه شدن امت و بهانه نیاوردن آنان در قیامت که چرا به طرف ناحق رفتند و غیره باید خودشان خلیفه پیامبر را با شرایطی که گفتم انتخاب و به مردم معرفی کنند.
بعد مردم هر کس که به طرف ناحق رفت با خلفای ناحق که سبب گمراهی آنان شده اند باید به دوزخ بروند و خلفای حق و پیروانشان باید به بهشت بروند و حال که امامان شیعه با وجود مخالفت با ابوبکر و عمر و عثمان و خلفای اموی و عباسی به بهشت می روند و قرآن به پاکی آنان گواهی داده و صلوات بر آنان را که آل پیامبرند در نماز بر مردم واجب کرده و هر دو گروه شیعه و سنی هم آنان را انسانهای خوب می دانند.
و پیامبر فرموده حسن و حسین این دو امام شیعه دو جوان از جوانان بهشت هستند پس آنها به حق بودند و راست می گفتند که حق با آنان است نه با (ابوبکر و عمر و عثمان و غیره) و آنان خلفای ناحق بودند و چون سبب گمراهی اهل سنت شده اند و سبب غصب شدن حق امامان شیعه و شهادت آنان توسط خلفای زمان خودشان شدند.
مثل امام حسین که در کربلا توسط یزید و پیروانش کشته شد و یزید را معاویه انتخاب کرد و معاویه را هم عمر انتخاب کرد و عمر را هم ابوبکر پس آنان به ناحق و انسانهای بد بودند که سبب این همه جنایت و گمراهی اهل سنت شدند و احادیثی که از قول پیامبر درباب فضایل ابوبکر و عمر نقل می کنید دروغ است وگرنه چند تا از آنها را هم باید شیعه روایت می کرد که نکرده و فقط مذهب سنی روایت کرده است تا جایی که امام صادق فرموده:
(اِنّ العُمَر َسيئّةمِنسَات ابوبکر) یعنی تمام گناهان عمر با یکی از گناهان ابوبکر برابر است چون ابوبکر اگر حق علی را غصب نمی کرد و بعد از خودش عمر را جانشین خودش نمی کرد و بعد از او هم خلفای دیگر روی کار نمی آمدند حق امامان شیعه غضب نمی شد و آن همه جنایت توسط خلفا انجام نمی شد و امامان شیعه شهید نمی شدند و اهل سنت گمراه نمی شدند.
و حتی جلو پیشرفت دین و علم را گرفتند چون اگر امامان شیعه که علم خدادادی داشتند و کاردانی بیشتری نسبت به خلفای سه گانه ابوبکر و عمر و غیره داشتند روی کار می آمدند دین و علم گسترش بیشتری پیدا می کرد پس ابوبکر در همه این گناهان خلفای بعد از خودش شریک است چون زمینه حکومت آنان را فراهم کرد و پایه گذار حکومتهای بعدی شد خشت اول گر نَهَد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کج.
بطوری که هفت نفر در بدترین جای دوزخند ( فرعون و نمرود و شداد و قابیل و ابن ملجم که حضرت علی(ع) را شهید کرد و دو نفر دیگر هم ابوبکر و عمر)پس آنها خلفای ناحق بودند.
و خلاصه عقل این حرفها را می گوید البته خداوند عادل است و فرق بین بندگانش نمی گذارد و اگر به بعضی از بندگانش بیشتر از دیگران چیزی می دهد بخاطر مصلحت و حکمت است نه بخاطر بی عدالتی و خداوند هر چیزی را که به بنده اش می دهد بر طبق سه چیز است:
اولا بنده اش آن چیز را می خواهد یا نه مثلا ثروت را می خواهد یا نه و اگر می خواهد در راه بدست آوردن ثروت تلاش کرده یا نکرده و اگر تلاش کرده ظرفیت داشتن ثروت را دارد یا نه و اگر دارد و ثروت سبب نمی شود از مسیر درست و راه خدا منحرف شود و یا خیرات کند و به جامعه کمک کند به اوثروت را میدهد و گرنه در غیر اینصورت او را ثروتمند نمی کند چون ظرفیت داشتن ثروت را ندارد و از راه راست منحرف می شود.
مثل آن فقیری که در صف نماز جماعت پشت سر پیامبر حاضر می شد ولی چون بعد که با کمک پیامبر وضعش بهتر و ثروتمند شد دیگر کم کم به نماز جماعت نمی آمد و سرگرم امور دنیایی شد البته بعضی از ثروتمندان را هم بخاطر این که بد هستند ولی در دنیا کارهای خوبی کرده اند برای تلافی کارهای خوبشان خداوند آنان را ثروت و خوشی می دهد تا در قیامت از خدا طلب نداشته باشند و به دوزخ بروند.
و یا اگر پیامبران و امامان را مقام امامت و پیامبری داده و دیگران را نداده بخاطر این بود که آنان معصوم و پاک و تحمل سختیها را داشتند ولی دیگران پاک و تحمل سختیهایی که آنان می کشیدند را ندارند و اگر بعضی زیبا و برخی زشت و بعضی قد بلند و چاق و بعضی قد کوتاه و لاغر می شوند آن هم از روی مصلحت و حکمت است نه از روی بی عدالتی بخصوص که غذا و … در چاقی و لاغری و زشت و زیبایی و بیماری ها در قد بلندی و قد کوتاهی اثر دارد مثل امام صادق که فرموده:
اگر بچه در شکم مادر از سن 4 ماه به بالا باشد و مادر سیب و گلابی بخورد بچه اش زیبا و اگر کلم بخورد زشت می شود و تفاوت زبان و اشکال و رنگها برای شناسایی مردم از یکدیگر است این گفته قرآن است و چیزهای دیگر که من فرصت نوشتن آنها را ندارم پس خداوند عادل است و فرق بین بندگانش نمی گذارد و اگر چیزی را به بعضی از بندگانش میدهد و به دیگران نمی دهد یا کمتر می دهد بر مبنای خواست و تلاش بندگانش و ظرفیت داشتن یا نداشتن آنان میدهد نه به خاطر بی عدالتی و گرنه اگر عادل نباشد و از روی بی عدالتی به بندگانش چیزی بدهد یا ندهد این ظلم در حق بعضی از بندگانش است در حالی که خداوند ظالم نیست و بخشنده و مهربان است.

نتیجه‌گیری: چرا حق با مذهب شیعه است؟

با توجه به این حرفهایم در این مقاله اگر خوب بخوانید و طالب حق و حقیقت باشید که هستید و خوب فکر کنید.

خواهید فهمید که :مذهب حق همان مذهب شیعه است .

پس هدایت شوید و دیگران را هم تشویق و هدایت کنید تا آنها هم شیعه و هدایت شوند و در قیامت اهل دوزخ نشوند و عبادات آنها هم باطل نشود و حق بندگی خداوند را در مذهب درست و دین کامل به جا بیاورند .

البته راه دیگر برا ی اینکه بفهمیم حق با کدام مذهب است این است که مانند پیامبر(ص)که با مسیحیان نجران قرار گذاشتند مباهله کنند و بر یکدیگر نفرین کنند.

آنان در یک طرف و پیامبر(ص )و حضرت علی(ع) و امام حسن(ع) وحسین (ع)و حضرت زهرا(س) در طرف دیگر این دو طرف هر کدام بر طرف دیگر نفرین کنند و نفرین هر کدام از جانب خداوند پذیرفته شد همان طرف برحق هستند.بعد مسیحیان نجران با دیدن پیامبر و اهل بیت او ترسیدند و از این کار منصرف شدند .

 پس بیایید ما هم همین کار آنها را به طریق دیگر بکنیم .

مثلا خودتان می دانید مردمی که مریض هستند و دکترها نمی توانند آنها را معالجه کنند به حرم امامان شیعه مثل امام رضا (ع)و امام حسین (ع)وغیره می روند و شفا می یابند.

(البته افرادی که مصلحت خداوند بر این است که شفا پیدا کنند شفا می یابند و امامان شیعه برایشان دعا می کنند و آنها را خداوند شفا می دهد و آنان که مصلحت خداوند است شفا پیدا نکنند شفا پیدا نمی کنند.)

شما نیز 10 نفر را که مریض هستند و دکترها نمی توانند آنها را معالجه کنند و سنی مذهب هستند به ابوبکر و عمر و عثمان بگویید برایشان دعا کنند و اگر کردند و حداقل یک نفرشان خوب شدند بدانید که حق با سنی است و حرفهای ما شیعه ها را قبول نکنید ولی اگر خوب نشدند بعد آنها را به حرم یکی از امامان شیعه

مثلا امام رضا(ع)ا یا امام حسین(ع) مشهد کربلا نجف کاظمین و سامرا ببرید تا امامان شیعه بر ایشان دعا کنند.

اگر حداقل یک نفرشان شفا پیدا کرد پس در این صورت یقین بدانید که ابوبکر عمر و عثمان به ناحق و انسانهای بد بودند که دعایشان قبول نشده و از امامان شیعه بالاتر نیستند.

و در نتیجه شایسته خلافت نبودند و مذهب سنی باطل و مذهب شیعه درست است و امامان شیعه بر حق و بالاتر از خلفای سه گانه ابوبکر و عمر و عثمان و خلفای اموی و عباسی بودند.

بعضی از سنی ها می گویند چرا شیعه ها یا الله نمی گویند و یا امام رضا و یا حسین و غیره می گویند.

در جواب می گویم که ما اولاً یا الله هم می گوییم ولی گاهی مواقع هم که یا امام رضا (ع)و غیره می گوییم نه به خاطر این است که از خــدا فرامــوش و از اوکمــک نمی خواهیم بلکه بخاطر این است که چون آنان معصوم و پاک و امام بودند و در نزد خداوند عزیزند پس از آنان می خواهیم که برایمان دعا کنند تا گرفتاریها و بیماریهای ما خوب یا برطرف شود.

چون ما بندگان عادی خدا مانند آنان پاک و معصوم نیستیم ممکن است که خداوند دعاهای ما را قبول نکند و گرفتاریها و مریضی های ما خوب و برطرف نشود.

پس امامان را واسطه بین خودمان و خدا قرار می دهیم تا خداوند به حرمت آنان به ما کمک و ما را شفا وگرفتاریهایمان را برطرف کند .

یا مثلا چیزی را از روی زمین برمی داریم و یا علی و یا امام حسین و … می گوییم آنجا هم آنان با نیروی معنوی که خدا به آنان داده به ما کمک می کنند و چون آن نیروی معنوی از جانب خداوند است نه از جانب خودشان پس در همه حال کمک خواستن از آنان همان کمک خواستن از خداوند است و به معنی فراموش از یاد خدا نیست و با این کار هم یاد خدا می کنیم و هم یاد از امامان خودمان بخصوص که آنان در قیامت حتی در دنیا ما را در نزد خدا شفاعت می کنند تا خداوند به ما بندگانش لطف کند .

و به همین خاطر است که خداوند گفته که اگر به خاطر 14 معصوم پاک که پیامبر و حضرت زهرا و 12 امام شیعه هستند نبود زمین و آسمانها و افلاک و موجودات دیگر را خلق نمی کرد و نور آنان را در قبل از خلقت حضرت آدم و حوا خلق کرده بود و نور پیامبر را خداوند به عنوان اولین مخلوق خلق کرد و به پیامبر اختیار داد تا از بین 4 عنصر(آب و باد و خاک و آتش ) یکی را انتخاب کند و پیامبر هم خاک را انتخاب کرد و بعد خدا انسان را از خاک آفرید

در پایان باید گفت آیا امامان شیعه و 14 معصوم پاک را که خداوند افلاک و زمین و آسمانها و موجودات دیگر را بخاطر آنها خلق کرده و نور آنها را در قبل از خلقت آدم و حوا خلق کرده بود و صلوات برآنان را در نماز بر مسلمانان واجب کرده و در قرآن به پاکی آنها گواهی داده و شیعه و سنی هر دو آنان را قبول دارند که خوب بودند و آیات قرآن و احادیث پیامبر در مورد آنان گفته شده و از کودکی تا بزرگی خدا پرست و اهل بهشت هستند اینها شایستگی جانشینی پیامبر را داشتند و باید خلیفه می شدند و باید از آنها پیروی کنیم یا از ( ابوبکر و عمر و عثمان و غیره شافعی و احمد حنبل و ابوحنیفه و مالک ابن اَنَس و غیره )که تا مدتی کافر و بت پرست بودند.

ابوبکر تا 40 و عمر تا 29 سالگی بت پرست و کافر بودند و بعد مسلمان ظاهری شدند و قرآن به پاکی آنها شهادت نداده و صلوات بر آنان را در نماز و غیر نماز واجب نکرده و فقط سنی ها آنها را خوب می دانند نه شیعه ها که آنان را برعکس بد می دانند و خدا افلاک را بخاطر آنان خلق نکرده و نور آنها را در قبل از خلقت آدم خلق نکرده.

بنا به عقل باید کدام یک از این دو گروه خلیفه و جانشین پیامبر شوند و از آنها پیروی کرد و از گروه دیگر که طرف مقابلشان بود بالاتر بودند.

مسلم است که باید گفت امامان شیعه باید جانشین پیامبر می شدند و پیروی از آنان واجب است .

 در پایان عرض کنم که من این مقاله را برای شما نوشتم تا وظیفه الهی را بعنوان امر به معروف و نهی از منکر انجام داده باشم تا در روز قیامت در نزد خداوند مسئول نباشم بقیه اش با خودتان است که باید چه کنید .

البته محض اطلاع شما به اختصار بگویم عمر چون می خواست خودش را خلیفه کند و از طرفی چون نمی توانست خودش را به مردم تحمیل کند که او خلیفه است ابوبکر را به بهانه اینکه پیرمرد بود و پدر زن پیامبر و همسفر رسول خدا در غار ثور بوده او را جلو مردم طوری و انمود کردند که خلیفه شود و شد ولی بطور مخفیانه با ابوبکر قرار گذاشت که ابوبکر بعد از خودش عمر را جانشین خودش کند و از او در واقع بعنوان طعمه و ابزار کار خودش برای رسیدن به خلافت استفاده کرد چون می دانست که ابوبکر پیر شده و چیزی به آخر عمرش باقی نمانده و ابوبکر در آن زمان 60 و عمر در حدود 50 ساله بودند و به قولی در روایت آمده که ابوبکر مسموم شده بود و براثر مسمومیت در روز سه شنبه بعد از دوسال و سه ماه و 22 روز حکومت فوت کرد اگر این روایت درست باشد احتمال دارد که این مسمومیت از جانب عمر و همدستانش بوده باشد تا ابوبکر زودتر فوت کند و خلافت زودتر به عمر برسد چون عمر که آن نقشه را کشید تا ابوبکر به طریقی که برایتان گفتم خلیفه شود و بعد از خودش او را انتخاب کند مسلم است که زیاد صبر نمی کند تا ابوبکر به مرگ طبیعی بمیرد شاید خلافت ابوبکر سالها طول بکشد و دیر خلافت به عمر برسد و شاید هم عمر زودتر بمیرد پس احتمالاُ این مسمومیت درست و از جانب عمر بوده است.

البته پیامبر در بستر بیماری گفت کاغذ و مرکب برایم بیاورید تا چیزی برای شما بنویسم توسط علی (ع) تا بعد از من گمراه نشوید که چون عمر می دانست یا احتمال می داد که آن مطالب راجع به خلافت باشد نگذاشت و گفت که هذیان می گوید تا ننویسد و آنها بتوانند حق علی (ع)را غصب کنند و این حرف عمر جسارت به پیامبر بود در حالی که کلام پیامبر وحی خداوند است .

بخصوص که ابوبکر و عمر و عثمان اگر خوب بودند نباید مراسم تشییع و دفن پیامبر را رها می کردند و به سقیفه برای خلافت می رفتند که رفتند و بی احترامی به پیامبر کردند و در سقیفه بنی ساعده سعد ابن عباده که می گفت انصار پیامبر را یاری کردند و باید خلیفه از آنها باشد ابوبکر گفت مهاجران در دوران سخت در مکه پیامبر را یاری کردند و در اولویت هستند بعد از آنها انصار در اولویت هستند ای مردم عمر و ابوعبیده برای خلاقت مناسب ترند و با هر کدام که می خواهید بیعت کنید که یک دفعه آن دو نفر با نقشه قبلی گفتند نه خیر تو بر ما شایسته تری مگر نه اینکه تو همسفر رسول خدا در غار ثور بودی بعد با ابوبکر بیعت کردند وابوبکر انتخاب شد و بعد ابوبکر به طریقی که قبلاٌ ذکر شده مردم را به طرف خودش کشاند و دور علی(ع) خالی شد و ایشان با چند نفر که تعدادشان اندک بود تنها ماند

پیامبر(ص) اینها را با علم غیب خودش می دانست به علی (ع) وصیت کرد که بعد از فوت او ابوبکر و عمر حقش را غصب می کنند و ایشان سکوت کند و جنگ را شروع نکند به سه علت

1) اگر علی(ع) جنگ را شروع می کرد مردم دو دسته می شدند و اتحاد مسلمانان در مقابل دشمنان داخلی و خارجی که ایران و روم بودند از بین می رفت و اسلام ضربه سختی می خورد .

2) بعضی از مسلمانان تازه اسلام آورده بودند و اسلام در آنها به طور عمقی جا نیفتاده بود و اگر می دیدند که جنگ بین ابوبکر و علی شروع شده اسلام را اسلام ریاست می پنداشتند نه اسلام واقعی و در نهایت از اسلام بر می گشتند و دوباره کافر می شدند .

3) باید دین از مجرای طبیعی پیش برود تا مردم امتحان بدهند که چه کسی حق علی(ع) را غصب می کند و چه کسانی به طرف حق یا ناحق می روند.

پس علی (ع) نمی شد جز در موارد خاص از نیروی معنوی خودش استفاده کند وحق خودش را از ابوبکر بگیرد و باید از نیروی عادی و بشری خودش استفاده کند که در این صورت چون به اندازه کافی یاور نداشت زورش به آنها نمی رسید و خودش و یاران اندکش شهید می شدند و نسل امامت شیعه منقرض می شد.

بخصوص که علی(ع) بایدزنده می ماند تا بتوانند به سوالات مذهبی مسلمانان و حتی مردمی که از کشورهای دیگر به مدینه می آمدند و از ابوبکر و عمر و عثمان راجع به کتابهای آسمانی پیامبران (تورات و انجیل و زبور) می پرسیدند تا بفهمند که دین اسلام از جانب خداوند است یا نه و ابوبکر و عمر و عثمان یاد نداشتندجواب بدهند و در عوض علی (ع) جواب می داد و اگر علی (ع) به سوالات آنها جواب نمی داد آنها مسلمان نمی شدند.

اگر در این مقاله ظاهراً جسارت کرده ام از شما بزرگواران و برادران سنی عذرمی خواهم چون غرضم جسارت نبود بلکه بیان حقیقت بود.

در نتیجه: شیعه؛ صراط مستقیم و راه رستگاری

مذهب شیعه نه تنها یک مجموعه‌ای از باورها، بلکه راهی به سوی شناخت واقعیاتی است که وجود انسان را معنا می‌دهد. با توجه به ویژگی‌های آن، می‌توان نتیجه گرفت که این مذهب به عنوان مذهب حق می‌تواند به عنوان یک محور اساسی در زندگی انسان‌ها و جامعه‌ها عمل کند. در نهایت، درک و پذیرش مذهب شیعه می‌تواند به توسعه فردی و اجتماعی منجر شود و در ابعاد مختلف زندگی تأثیر مثبتی به جای بگذارد.

( به امید هدایت بندگان خدا به راه راست )

والسلام                                                                     نویسنده:(غلامرضا حقانی نسب )